Dokhmalone
از استاد دینی پرسیدند: عشق چیست؟ گفت: حرام است. از استاد هندسه پرسیدند: عشق چیست: نقطه ای که که حول نقطه ی قلب جوان میگردد. از استاد تاریخ پرسیدند: عشق چیست؟ گفت: سقوط سلسله ی قلب جوان. از استاد زبان پرسیدند: عشق چیست؟ گفت: همپای love است. از استاد ادبیات پرسیدند: عشق چیست؟ گفت: محبت الهیات است. از استاد علوم پرسیدند: عشق چیست؟ گفت: عشق تنها عنصری است که بدون اکسیژن می سوزد. از استاد ریاضی پرسیدند: عشق چیست؟ گفت: عشق تنها عددی است که هرگز تنها نمی ماند. از استاد فیزیک پرسیدند: عشق چیست؟ گفت: عشق تنها آدم رباتی است که قلب را به سوی خود می کشد. از استاد انشا پرسیدند: عشق چیست؟ گفت: عشق تنها موضوعی است که می توان آن را توصیف کرد. از استادقرآن پرسیدند: عشق چیست؟ گفت: عشق تنها آیه ای است که در هیچ سوره ای یافت نمی شود. از استاد ورزش پرسیدند: عشق چیست؟ گفت:عشق تنها توپی است که هرگز اوت نمی شود. از استاد زبان فارسی پرسیدند: عشق چیست؟ گفت: عشق تنها کلمه ای است که ماضی و مضارع ندارد. از استاد زیست پرسیدند: عشق چیست؟ گفت: عشق تنها میکروبی است که از راه چشم وارد می شود. از استاد شیمی پرسیدند: عشق چیست؟ گفت: عشق تنها اسیدی است که درون قلب اثر می گذارد!! .........♥#########♥ دختري بود نابينا دختربودن یعنی تمام عمر پاآینه بودن! دختر بودن یعنی پنکک زدن به جای صورت شستن! دختربودن کله قند لی لی لی.......! دختر بودن یعنی پس این چای چی شد؟ دختر بودن یعنی الگوهای خیاطی وسط مجله های درپیت! دختر بودن یعنی همون باشی که مادر وخاله عمه ت هستن! دختربودن یعنی انتظار خواستگار مایه دار! دختر بودن یعنی دختر چه به رانندگی!؟ دختربودن یعنی فیلم مورد علاقه توول کنی بر چای بریزی! دختر بودن یعنی نخواستن وخواسته شدن! دختر بودن یعنی حق هرچیزی رو فقط داری که توعقد نامه نوشته شده باشه! دختر بودن یعنی ببخشید میشه جزوه تون ببینم! دختر بودن یعنی به به خانم خوشگله.. هزار ماشالله...! دختر بودن یعنی لباست ۴.۳۰پارچه ببره! دختر بودن یعنی بروتو دم در واینستا! دختر بودن یعنی خوب به سلامتی لیسانس هم گرفتی دیگه باید شوهرت بدیم! دختر بودن یعنی داری کجا میری؟! دختربودن یعنی تو نمی خواهد بری اونجا من خودم میرم؟! دختر بودن یعنی کی بود بود بهت زنگ زد باکی حرف میزدی! دختر بودن خیلی خودسر ی شدی! دختربودن یعنی اجازه گرفتن واسه هرچی حتی نفس کشیدن!؟ آدمی دو قلب دارد قلبی که از بودن آن با خبر است و قلبی که از حضورش بی خبر... قلبی که از آن با خبر است همان قلبی ست که در سینه می تپد... همان که گاهی می شکند با این دل است که عاشق می شویم اما قلب دیگری هم هست.قلبی که از بودنش بی خبریم. زلال است و جاری این همان قلب است که وقتی تو نفرین می کنی او دعا می کند این قلب کار خودش را می کند و آدمها به خاطر همین دوست داشتنی اند
.....♥#############♥
...♥###############♥
..♥#################♥..................♥###♥
..♥##################♥..........♥#########♥
....♥#################♥......♥#############♥
.......♥################♥..♥###############♥
.........♥################♥################♥
...........♥###############################♥
..............♥############################♥
................♥#########################♥
..................♥######################♥
....................♥###################♥
......................♥#################♥
.........................♥##############♥
...........................♥###########♥
.............................♥#########♥
...............................♥#######♥
.................................♥#####♥
...................................♥###♥
.....................................♥#♥
.......................................♥
........................................♥
........................................♥
........................................♥
.......................................♥
.......................................♥
.....................................♥
.: ............................ :. ♥
................................♥
...........................♥
......................♥
.................♥
............♥
........♥
......♥......................♥...♥
..........♥.............♥............♥
..............♥.....♥...................♥
...................♥.....................♥
................♥......♥..............♥
..............♥.............♥....♥
.............♥
...........♥
..........♥
.........♥
.........♥
..........♥
..............♥
...................♥
.......................♥
..........................♥
.............................♥
...............................♥
..............................♥
که از خودش تنفر داشت
که از تمام دنيا تنفر داشت
و فقط يکنفر را دوست داشت
دلداده اش را
و با او چنين گببينمفته بود
« اگر روزي قادر به ديدن باشم
حتي اگر فقط براي يک لحظه بتوانم دنيا را
عروس **** گاه تو خواهم شد »
***
و چنين شد که آمد آن روزي
که يک نفر پيدا شد
که حاضر شود چشمهاي خودش را به دختر نابينا بدهد
و دختر آسمان را ديد و زمين را
رودخانه ها و درختها را
آدميان و پرنده ها را
و نفرت از روانش رخت بر بست
***
دلداده به ديدنش آمد
و ياد آورد وعده ديرينش شد :
« بيا و با من عروسي کن
ببين که سالهاي سال منتظرت مانده ام »
***
دختر برخود بلرزيد
و به زمزمه با خود گفت :
« اين چه بخت شومي است که مرا رها نمي کند ؟ »
دلداده اش هم نابينا بود
و دختر قاطعانه جواب داد:
قادر به همسري با او نيست
***
دلداده رو به ديگر سو کرد
که دختر اشکهايش را نبيند
و در حالي که از او دور مي شد گفت
« پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشي
گاهی می گیرد و گاهی می سوزد
گاهی سنگ می شود و سخت و سیاه
و گاهی هم از دست می رود...
با این دل است که دعا می کنیم
با همین دل است که نفرین می کنیم
و گاهی وقت ها هم کینه می ورزیم...
این قلب اما در سینه جا نمی شود
و به جای اینکه بتپد.....می وزد و می بارد و می گردد و می تابد
این قلب نه می شکند نه میسوزد و نه می گیرد
سیاه و سنگ هم نمی شود
از دست هم نمی رود
مثل رود و نسیم
و آنقدر سبک است که هیچ وقت هیچ جا نمی ماند
بالا می رود و بالا می رود و بین زمین و ملکوت می رقصد
وقتی تو بد می گویی و بیزاری او عشق می ورزد
وقتی تو می رنجی او می بخشد...
نه به احساست کاری دارد نه به تعلقت
نه به آنچه می گویی نه به آنچه می خواهی
به خاطر قلب دیگرشان
به خاطر قلبی که از بودنش بی خبرند
Power By:
LoxBlog.Com |